
نظرات
![]() 1. مقدمه: اولین قانونی که باید کسی که قصد کار فرهنگی دارد رعایت کند، این اصل است که «هر بلایی که سر یک قوم میآید نود در صد تقصیر خودشان است ده درصد تقصیر دیگران» حالا مهم نیست که "واقعاً" اینطور است یا نه، این "یک اصل عملی" است که باید برای کار فرهنگی بدیهی انگاشته شود. زیرا خلاف این امر به مقصرجویی و مقصرتراشی و تخریب دیگران و مظلومنمایی و جنگ انگ و غیره میکشد. وقتی یک فعال فرهنگی به این کلانروایت برسد که "ما گل و بلبل بودیم دیگران آمدند خراب کردند"، از مسیر فرهنگ بیرون رفته است و این نتایج شومی خواهد داشت. یک فعال فرهنگی باید در وهلهی نخست بدون وسط کشیدن پای دیگران، قوم خودش را خطاب قرار دهد و بر قوتها و ضعفها تمرکز کند. یک فعال فرهنگی را «نگرانی از سوءاستفادهی دیگران» گمراه خواهد کرد. این باعث میشود در مسیر تفختر و اثبات خویش و پنهان کردن ضعفهایش بیافتد و روحیهای لجوجانه، خودشیفته و دیگریستیز بیابد و به دیگران القاء کند و تمام هم و غمش صرف آتو ندان و آتو گرفتن شود. حال از ده درصد نقد باقیمانده، باز هم باید نود درصدش صرف نقد ساختارهای عینی سیاسی-اجتماعی شود و ده درصدش صرف نقد مردم اقوام دیگری که هویت مستقل یک قوم را انکار میکنند یا تحقیر و تخریبی میکنند. حال در میان لکها مثل اکثر اقوام دیگر، تاجاییکه دیدهام داستان دارد برعکس پیش میرود. نود و نه درصد انرژی فعالان صرف حمله و ضدحمله به فعالین اقوام مجاور یا خودی هایی می شود که خائن محسوب میشوند. تاجاییکه خودانتقادی کلاً ممنوع میشود (تا آتو دست رقبا داده نشود) و ثانیاً حتی سیاست عینی هم به مثابه ابزاری برای استفاده علیه رقیب دیده میشود. این فضا به جایی نمیرسد و عملاً اقوام را در ایران بازیچهی سیاستمداران میکند. آنهم قوم لکی که بیش از هر کسی باید منتقد سیاستمداران باشد. پس چه باید کرد؟ من در ادامه به صورت شمارهگذاری شده توصیههای عملی را مینویسم و در روزها و فرصتهای مختلف به ترتیب بازگذاری میکنم. . تقدم فعالیت کوچک بر فعالیت بزرگ: اولین چیزی که باید فعالان فرهنگی برای کار عملی بدانند «تقدم کار کوچک بر کار بزرگ است». داشتن انجمنهای شعری و ادبی و فعالیتهای هنری و اجتماعی و خیریه و غیرهی کوچک اما پایدار و متثکر و ترجیحاً تخصصی و یا با دامنه فعالیت محدود و معین اما موثر، شرط اول رشد فرهنگی یک قوم است. همایشهای بزرگ و نشستهای وسیع دفعی و موقتاند و به دلیل کمیت بالا کیفیت را از دست میدهند و عمدتاً بدل به نمایشاتی گذرا میشوند. همچنین به دلیل نیازشان به حمایت مالی، امکان ابزار شدنشان برای فرصتطلبان سیاسی نیز هست. بعلاوه به دلیل برد موقت و تلیغاتی رسانهایشان زود علیهشان جبههگیری میشود و به راحتی برچسب هم میخورند. در عوض فرض کنید در شهر هرسین یا نورآباد یا کوهدشت دهها انجمن شعری و ادبی هفت هشت نفره یا جمعیت خیریهی چند نفره وجود داشته باشد. اینها به نحو مستمر و مداوم کار میکنند و میتوانند به نحو تخصصی هم کار کنند، مثلاً انجمنی از ده وکیل که میکوشند به طیف خاصی از زندانیان خدمات رایگان برسانند یا یک انجمن شعری که بخواهد شاهنامه لکی را به طور هفتگی خوانش کند. یک شاعر پاتوقی داشته باشد و به جای نوچه جمع کردن شاگردپروری کند. اینها بستر متکثر فرهنگی قوم را شکل میدهند. گروههای مجازی پیرو آنها شکل گرفته و برای همایشهای بزرگ هم نیروی کافی پرورده شده و دایره انتخابها بالاست. افراد هم در این گروههای کوچک و پایدار مشق دیالوگ و رفتار دموکراتیک میکنند. پس واجبترین کار در عمل این است که جمعها و محافل کوچک شکل بگیرند، در خانهها، در نهادها، دانشکدهها، فرهنگسراها وغیره. هر کدام هم دایره و افق کارش را تعریف کند و بیرون از آن کاری نکند. منتظر هیچ معجزهای از بیرون نباشید. شما هر جا که هستید میتوانید به اتفاق چند نفر یک جمع تشکیل دهید و حول موضوعی با علاقه مشترک کار کنید. چهرهی صاحب نظری هم اگر هست طبیعتاً وقت کمی دارد پس زود جوش نیاورید که به او چیزی را ثابت کنید، بیشتر راهنمایی بگیرید که چه بکنیم چه نکنیم و راهنماییای میگیرید که حالا دوست داشتید بدانها عمل کنید دوست نداشتید عمل نکنید. قرار نیست یک صاحب نظر هر چه شما دوست دارید را بگوید. او تشخص فکری خاص خودش را دارد و دیدگاههای خودش را درست یا غلط دارد. نقد او هم باید با مقدمهچینی باشد. اینکه بیمقدمه هجمهای کنید او هم که شما را نمیشناسد جوابی نمیدهد، حال نقدتان درست باشد یا غلط، چون چنین آدمهایی روزانه دهها کامنت دارند که بخواهند وارد مناقشه شوند که باید شب و روز درگیر جدال باشند، ناگزیر به محض اینکه دیدند لحن پرخاشجویانه است حذف میکنند یا نمیخوانند. همچنین به ایدئولوژی همدیگر هم در مرحله شکلگیری جمع کاری نداشته باشید، صدالبته اینکه در سطوحی بالا منازعاتی پیش میآید طبیعی است. چند نفر دوست دارند «انجمن قرآن پژوهان لک زبان در نورآباد» را تشکیل دهند چند نفر هم دوست دارند «جمع کانتخوانی» در همان شهر شکل بدهند، چند نفر «گروه مطالعهی شاهنامه لکی»، و گروهی اصلاً «گروه مطالعات شاهنامه فردوسی» یا «انجمن ایرانشناسان هرسین» یا هر مبحثی که تولید محتوای فرهنگی میکند و مشق دیالوگ فرهنگی است. در این وجه همه به یکسان قابل احتراماند. اما منازعاتی که بر سر موضوع باشد - نه بر سر اشخاص - بعدها پیش میآید که به جنگ قلمی و انواع دعوا هم ممکن است بکشد که طبیعی و لازمهی رشد فرهنگی است. اما هر زمان که افراد بخواهند از قدرتی خارج از قدرت های دورن فرهنگ، استفاده کنند تا رقیبی را از پای دربیاورند، فاتحه بخشی از آن فرهنگ خوانده است. بهطور کلی "تقدم کار کوچک بر کار بزرگ" راز موفقیت جوامع مهمی مثل آتن، رم، اصفهان، نیشابور، شهرهای اروپا، و اصلاً همین دینور خودمان در زمان شکوه فرهنگیاش بود. زمانی که افق فعالیت فرهنگی را بیش از حد بزرگ در نظر بگیرید، لاجرم خود را مسئول و قیم کل قوم می پندارید و این هم خودتان را فرسوده میکند، هم دیگرانی که همین حس را دارند را بدل به دشمن شما میکند. با این حال کسانی که ذهنیتی کلی در خصوص فرهنگ لک، دارند میتوانند با معرفی منابع و افقها به شکلگیری و رشد این جمعهای کوچک کمک کنند. این تصور کشنده را رها کنید که اول باید اثبات کنیم ما قومیم و بعد حالا این کارها را بکنیم. این اشتباه است. اثبات قومیت و زبان و فرهنگ «در مسیر همین کارها و ضمن آنها» بهواقع ممکن است و لاغیر. مثلاً اگر یک جمع خوب در پژوهش شاهنامه لکی در هر جایی شکل بگیرد، طبیعتاً خود رسانهها و دانشگاهها پیگیر آن جمع برای ارائه دستاوردها خواهند بود و زبان و قوم بودن لکی و لک نیز پیشاپیش و به حمل اولی را به خوبی ثابت میکند و بسا نیازی به بیاناش هم نباشد. 3. توازن افق بیرونی و افق درونی: کار فرهنگی راستین برای یک اجتماع، اعم از اجتماع قومی، زبانی، مذهبی و غیره، بدواً نیازمند این است که توازنی بین موضوعات و زمینههای بیرونی و درونی آن گروه وجود داشته باشد. آنچه به طور کلی امر فرهنگی تلقی میشود میتواند شامل چیزهایی باشد که فقط مختص به آن گروه است یا چیزهایی که متعلق به گروه عامتری که خود آن گروه عضو آن است یا چیزهایی که دو یا چند گروه در آن اشتراک دارند و یا چیزهایی که متعلق به گروههای دیگر باشند اما داشتناش برای این گروه نیز اهمیت داشته باشد و یا چیزهایی که متعلق به بشریت بهطور کلی است. اولین چیزی که طبیعتاً به ذهن یک گروه میرسد که باید کار فرهنگی حول آن باشد «داشتههای مختص به خود آن گروه» است. موسیقی خاص، نحوهی پوشش خاص، بازیها و ورزشهای خاص، ادبیات شفاهی یا مکتوب خاص و غیره. مثلاً موسیقیِ «مور» برای لکها. این یک امر مختصه است و انجمنهایی میتوانند حول آن در سطوح مختلف عمومی یا تخصصی گرد بیایند. اما این نکته بسیار حیاتی را باید توجه داشته که کار فرهنگی، فقط کار بر روی امور اختصاصی نیست. اساساً این را باید اینجا گفت که در یک تقسیم، امور فرهنگی شامل دو دستهاند: آنچه یک گروه "دارد" و آنچه یک گروه "میتواند داشته باشد". مثلاً کار بر ر وی موسیقی مور برای لکها به مثابه داشتهی فرهنگیشان و کار بر روی موسیقی پاپ لکی که لک میتواند داشته باشد و هر دو نیز اهمیت دارند، ولو اهمیتشان از وجوه متفاوت باشد. یکی از مهمترین مشکلات و محور مخاصمات بین اقوام مجاور «اهمیت بیش از حد دادن به کار فرهنگی به مثابه تأکید صرف بر روی داشتههای اختصاصی است». زیرا اینها چون تصور میکنند، اهمیت و غنای یک فرهنگ اولاً و بالذات بنا به داشتههای اختصاصی است جنگی خونین و نفسگیر و صدالبته گمراهکننده بر روی داشتههای مشترک در میگیرد که این در اصل و به فلان دلیل مال ماست. بخشی از این امر ممکن است از حیث علمی حائز اهمیت باشد، اینکه فلان آواز خاستگاهاش کجا بود میتواند مهم باشد اما فرض کنید عید نوروز را ملل مخلفی که این عید را دارند یکی دعوی اختصاصی بودن کند! اما نفس خاستگاه نمیتواند نشان دهد که فرهنگ دیگری که آن را درونی کرده و غنا بخشید نقشی دیگر نداشته باشد. مثلاً سینما محصولی دنیای اروپایی است اما کشورهای دیگری مانند ژاپن، سینمای بسیار قدرتمندی تولید کردند و میشود گفت بخشی از هنر سینما را ایشان خلق کردند. اینکه دوربین فیلمبرداری را اروپاییها اختراع کردند دلیل نمیشود که اهمیت سینمای ژاپن تحتالشعاع قرار بگیرد. یا مثلاً ترکها میگویند مولوی چون در قونیه دفن است پس شاعر ترک است. خب باید پرسید مولوی با چه چیزی مولوی شد؟ با شعر فارسی! پس شاعر پارسی است. جدای از این باز باید پرسید شعر پارسیِ مولوی دربارهی چه بود؟ دربارهی کمال بشری فارغ از رنگ و نژاد و تبار! پس اساساً بحث قومیتی دربارهی مولوی خندهدار است. باید گفت او، در دقیقترین آدرس "یکی از ساکنان کرهی زمین بود". حال یک عاشق عرفان و معنویت در آمریکای جنوبی با عشق مولوی میخواند. پس او به معنای واقعی به مولوی نزدیکتر است یا یکی از نوادگاناش که ممکن است الان مغازه مبلفروشی داشته باشد. لذا این نکتهی مهم را باید دقت کرد که کسی مانند مولوی و شاعران و نویسندگان و فلاسفهی بزرگ جهان از سطح قوم خود و مباحث قومی بهطور کلی "فراتر" رفتهاند و بدل به بخشی از "عالمِ محضِ خود فرهنگ به طور کلی" شدهاند که هر قومی در هر زمان و مکانی میتوانند به ایشان چنگ بزند و نظر به ایشان فرهنگ خود را غنا ببخشد. پس دیگر باید گفت همانقدر انجمنها و جمعهای مولویخوانی و شکسپیرخوانی و هومرخوانی و کانتخوانی و فردوسیخوانی و اسلامپژوهی و غیره برای کرد و لک و ترک و لر و فارس مهم است که داشتن انجمنهایی حولها داشتههای خاصشان. ایشان، میتوانند ضمن ترجمه و تفسیرِ شفاهی و یا مکتوب به زبان خودشان، معنای مطالب آنها را زیسته کنند و قابل تزریق در روح کلی فرهنگشان. اما نکتهی پیچیده در اینجا، خب تعارضی است که میتواند با نظام باورِ مسلم آن قوم پیش بیاید مثلاً خب جمعی مسلماناند حال ممکن است انجیلخوانی در بین ایشان احساسی از خطر را القاء کند. این مسئله در اصل پیچیده نیست اگر یک فرهنگ آنقدر غنی باشد و خوب کار کرده باشد اتفاقاً استقبال هم میکند تا بفهمد دیگران چه گفتهاند و از ایشان چه میتوان آموخت. زمانی در عصر عباسیان مسلمانان بسیار اهل مطالعه و مباحثه بودند. لذا جلو چشم خلیفه، مسیحی و یهودی و مسلمان مباحثه می کردند و عمدتاً کسی هم متوسل به خشونت نمیشد؛ زیرا در وجه کلی، آنقدر کلمه داشتند که با دست حرف نزنند. جامعهی عقبمانده جامعهای است که بخواهد از ترس اینکه مبادا پیروان عقایدش با توضیحات دیگران قانع شوند جلو حرف زدن دیگران را بگیرند. آنها چون رقیبی نخواهند داشت به مرور سطح بحث خودشان نیز افول کرده و روز به روز فرهنگ خودشان را نیز به سطح امور سطحی و دگم و تعصبی فروخواهند کاست. نکتهی آخر در خصوص داشتههای مشترک بین چند قوم مجاور است. این نکتهی خیلی حساس است. اگر به درستی حل شود قطعاً مانع اصلی راه کمال فرهنگی خاصه در غرب ایران برداشته خواهد شد. مثلاً آیین یارسان یک فرهنگ بسیار عمیق با لایههای اسطورهای، عرفانی، منشها و کنشها و مراسمات آیینی جذاب همرا به ادبیات و موسیقی فاخر است. کردها و لکهای کرمانشاه بسیار این آئیین را در حاق زندگیشان زیست میکنند، حتی شیعه یا سنی هم باشند، ابعاد فراوانی از آن در زندگیشان جاری است. حال در وهلهی نخست، بحث مالکیت بهمثابه داشتهی خصوصی در میگیرد. در وهلهی اول دو طرف ممکن است حتی وجود هم را انکار کنند و همه چیز را به نام خودشان بزنند. در سطح بالاتر ممکن است کردهای جاف و گوران بحث زنده بودن این فرهنگ در میان خودشان را مطرح کنند و لکها علاوه بر بحث زنده بودن بحث خاستگاه را هم مطرح کنند. به هر حال انواع مناقشات در میگیرد. نهایتاً، راه حل این است که جمعها و انجمنهایی شکل بگیرند که بحث اشتراک را از پیش مفروض بگیرند، این به هر حال فرهنگی جاری در میان این مردمان است. زیرا این واقعیت هگلیِ مهمی است که فرهنگ به هیچ قومی وفا نمیکند، روح فرهنگی همیشه سیال است و در یک جا نمیماند. اقوام باید برای بازگرداندن وجوه ارزندهی خودِ فرهنگها تلاش کنند نه مثل مردمان خاورمیانه در تلاش برای بازگردان "نامها" و "نمادهای" آن فرهنگ باشند که فقط به آنها افتخار خشک و خالی کنند. این میشود مصداق آیهی قرآن که «اءالهئکم التکاثر، حتی زرتم المقابر» (زیادهطلبی شما را به بازی گرفت تا حدی که رفتید قبرهایتان را هم شمردید [که ببینید تعداد کدام قبیله بیشتر بوده است تا افتخار کنید]). بحث خاستگاه و اثبات آن میتواند وجوه نیکویی داشته باشد، مثلاً اثبات اینکه مقولهای مثل اسکناس قبل از رنسانس در چین تولید شده است میتواند برای خودباوری چینیها و شکستن نگاههای اروپامحورانه مفید باشد. اما به همان میزان بحث خطرناکی نیز هست که فرهنگها را انحصاری کرده و جنگ انگ و تخریب و تهمت و توهم «ما داشتهایم» را پیش بکشد و داستان تکاثر.
نویسنده: علینجات غلامی تعداد بازدید از این مطلب: 96
برچسبها:
قوم لک ,
لکستان ,
لک ,
زبان لکی ,
میراث لکی ,
فرهنگ لکی ,
موسیقی لکی ,
پوشش لکی ,
گلونی لکی ,
علی نجات غلامی ,
موضوعات مرتبط:
مقالات ,
منتشر شده در تاریخ سه شنبه 17 مهر 1397
توسط امید حسنوند
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
|
درباره وبگاه
لک پرس
موضوعات
لینک دوستان
آمار وب سایت
باردید دیروز : 98 بازدید هفته : 39 بازدید ماه : 39 بازدید سال : 7,452 بازدید کلی : 59,950 آخرین مطالب
تبادل لینک هوشمند
|